جدول جو
جدول جو

معنی تامین کردن - جستجوی لغت در جدول جو

تامین کردن
توقیف کردن مال بدهکار در مقابل طلب بستانکار
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تامین کردن
برآورده کردن، برآوردن
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تامین کردن
برآورده کردن، پاسخ گو بودن، اجابت کردن، برآوردن، آماده کردن، فراهم ساختن، مهیا ساختن، فراهم آوردن، تارک دیدن، تهیه کردن، امن ساختن، ایمن کردن، حفظ کردن، در امان نگه داشتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تامین کردن
إمدادٌ
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تامین کردن
Cater, Furnish
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تامین کردن
approvisionner, meubler
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تامین کردن
לספק
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
دیکشنری فارسی به عبری
تامین کردن
fornecer, mobiliar
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تامین کردن
จัดหา , ตกแต่ง
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
تامین کردن
обеспечивать
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
دیکشنری فارسی به روسی
تامین کردن
versorgen, möblieren
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
تامین کردن
забезпечувати , меблювати
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تامین کردن
zaopatrywać, umeblować
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
تامین کردن
提供 , 装修
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
دیکشنری فارسی به چینی
تامین کردن
menyediakan, melengkapi
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تامین کردن
fornire, arredare
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تامین کردن
abastecer, amueblar
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تامین کردن
आपूर्ति करना , सुसज्जित करना
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
دیکشنری فارسی به هندی
تامین کردن
voorzien, inrichten
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
تامین کردن
فراہم کرنا , فرنیچر لگانا
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
دیکشنری فارسی به اردو
تامین کردن
সরবরাহ করা , আসবাবপত্র সরবরাহ করা
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
تامین کردن
kutunza, kupamba
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تامین کردن
sağlamak, döşemek
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تامین کردن
제공하다 , 가구를 비치하다
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
تامین کردن
供給する , 家具を備え付ける
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لَعْ عَ)
توقیف کردن مال بدهکار در مقابل طلب بستانکار. رجوع به تأمین مدعی به شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
اعتبار دادن. معتبر نمودن. اعتماد داشتن. (ناظم الاطباء). تأمین. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). ایتمان. (فرهنگ فارسی معین، ذیل ایتمان) :
از تو گر او را امین کنی بستاند
او نه ببسیار چیز عمر تو بسیار.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ / زِگِ رِ تَ)
شاش کردن. بول کردن. ادرار کردن، غایط کردن
لغت نامه دهخدا
سر بار کردن بار کردن بار نهادن، بگردن گذاشتن، کاری را بکسی فرمودن که فوق طاقت او باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحسین کردن
تصویر تحسین کردن
آفرین گفتن، احسنت گوئی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاثیر کردن
تصویر تاثیر کردن
هناییدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تاسیس کردن
تصویر تاسیس کردن
پایه گزاری کردن، بنیان گذاری کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تحسین کردن
تصویر تحسین کردن
نکوداشتن، بنیک داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تعیین کردن
تصویر تعیین کردن
گماردن، گماشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
ضمانت کردن، تعهد کردن، پذرفتاری کردن، پایندانی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد